خوش سخن. خوش گفتار. طرف الحدیث. مقابل بدکلام: فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام. سوزنی. خوش چمنی است عارضت خاصه که در بهار حسن حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو. حافظ
خوش سخن. خوش گفتار. طرف الحدیث. مقابل بدکلام: فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام. سوزنی. خوش چمنی است عارضت خاصه که در بهار حسن حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو. حافظ
شمشیری که به اندک حرکت از نیام خود بخود بدرآید. (غیاث اللغات) : مگو عاشق پس از مردن ز شوق درد یار افتد چو تیغ خوش غلاف از جوش بیرون از مزار افتد. ابوتراب (از آنندراج)
شمشیری که به اندک حرکت از نیام خود بخود بدرآید. (غیاث اللغات) : مگو عاشق پس از مردن ز شوق درد یار افتد چو تیغ خوش غلاف از جوش بیرون از مزار افتد. ابوتراب (از آنندراج)
خوش رفتار و رعنا. (ناظم الاطباء). کش خرام. (یادداشت مؤلف) : بره کرد عزم آن بت خوش خرام گره کرد بند سر آن خوش سیر. لوکری. بدو گفت جمشید کای خوش خرام نزیبد ز تو این سخنهای خام. اسدی. فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش خرام. سوزنی. ماند کجاوه حاملۀ خوش خرام را اندر شکم دو بچه بمانده محصرش. خاقانی. ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام. سعدی. قامت زیبا و قد خوش خرام سرو سهی و بیدو چنار رقاص. (ترجمه محاسن اصفهان). ای کبک خوش خرام که خوش میروی بایست غره مشو که گربۀ عابد نماز کرد. حافظ. تا بوکه یابم آگهی از سایۀ سرو سهی گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم. حافظ. یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده. حافظ. ، خلق. خوش خلق. (یادداشت مؤلف) : گفتمش کی بینمت ای خوش خرام گفت نصف اللیل لکن فی المنام. شیخ بهائی
خوش رفتار و رعنا. (ناظم الاطباء). کش خرام. (یادداشت مؤلف) : بره کرد عزم آن بت خوش خرام گره کرد بند سر آن خوش سیر. لوکری. بدو گفت جمشید کای خوش خرام نزیبد ز تو این سخنهای خام. اسدی. فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش خرام. سوزنی. ماند کجاوه حاملۀ خوش خرام را اندر شکم دو بچه بمانده محصرش. خاقانی. ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام. سعدی. قامت زیبا و قد خوش خرام سرو سهی و بیدو چنار رقاص. (ترجمه محاسن اصفهان). ای کبک خوش خرام که خوش میروی بایست غره مشو که گربۀ عابد نماز کرد. حافظ. تا بوکه یابم آگهی از سایۀ سرو سهی گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم. حافظ. یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده. حافظ. ، خَلِق. خوش خلق. (یادداشت مؤلف) : گفتمش کی بینمت ای خوش خرام گفت نصف اللیل لکن فی المنام. شیخ بهائی
دهی است از دهستان سپاه منصور شهرستان بیجار واقع در 43 هزارگزی جنوب باختری حسن آباد به سوگند. کنار راه عمومی بیجار به تکاب کوهستانی و سردسیر با 116 تن سکنه. خط تلگراف و تلفن بیجار و تکاب ازکنار آن می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان سپاه منصور شهرستان بیجار واقع در 43 هزارگزی جنوب باختری حسن آباد به سوگند. کنار راه عمومی بیجار به تکاب کوهستانی و سردسیر با 116 تن سکنه. خط تلگراف و تلفن بیجار و تکاب ازکنار آن می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد، واقعدر جنوب باختری کوهدشت و راه خرم آباد به کوهدشت. این ده در تپه ماهور قرار دارد با آب و هوای گرم و 120 تن سکنه. آب آن از رود خانه صمیره و محصول آن غلات و لبنیات و پشم، شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایعدستی زنان سیاه چادربافی راه مالرو است. ساکنان از طایفۀ امرائی اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد، واقعدر جنوب باختری کوهدشت و راه خرم آباد به کوهدشت. این ده در تپه ماهور قرار دارد با آب و هوای گرم و 120 تن سکنه. آب آن از رود خانه صمیره و محصول آن غلات و لبنیات و پشم، شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایعدستی زنان سیاه چادربافی راه مالرو است. ساکنان از طایفۀ امرائی اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کاغذ صاف و نرمی که به خوبی و روانی توان بر آن نوشت. (از غیاث اللغات) (آنندراج) : می توان زد رقمی خواه به خون خواه به نیل صفحۀ کاهی رخسارۀ ما خوش قلم است. طالب آملی (از آنندراج). بیاض گردن او دست را ز کار برد بیاض خوش قلم از دست اختیار برد. صائب (از آنندراج). رخ تو از خط مشکین رقم خطر دارد سیاه زود شود صفحه ای که خوش قلم است. صائب (از آنندراج)
کاغذ صاف و نرمی که به خوبی و روانی توان بر آن نوشت. (از غیاث اللغات) (آنندراج) : می توان زد رقمی خواه به خون خواه به نیل صفحۀ کاهی رخسارۀ ما خوش قلم است. طالب آملی (از آنندراج). بیاض گردن او دست را ز کار برد بیاض خوش قلم از دست اختیار برد. صائب (از آنندراج). رخ تو از خط مشکین رقم خطر دارد سیاه زود شود صفحه ای که خوش قلم است. صائب (از آنندراج)
تخم بارتنگ. (ناظم الاطباء). خوب کلا. خاکشی شیرین. خبّه. اطراطیقوس. حالبی. شفترک. (یادداشت بخط مؤلف). در انجمن آرای ناصری آمده: گیاهی است که تخم آنرا خاکشی و شفترک گویند و غیر بارتنگ است ولی در جهانگیری و برهان بمعنی بارتنگ آمده و رشیدی این معنی را نپذیرفته است
تخم بارتنگ. (ناظم الاطباء). خوب کلا. خاکشی شیرین. خُبّه. اطراطیقوس. حالبی. شفترک. (یادداشت بخط مؤلف). در انجمن آرای ناصری آمده: گیاهی است که تخم آنرا خاکشی و شفترک گویند و غیر بارتنگ است ولی در جهانگیری و برهان بمعنی بارتنگ آمده و رشیدی این معنی را نپذیرفته است